نوشتهی دیلان کربا گذشت یک دهه از فعالیت هنری گالری خط ثالث در سواحل خلیج فارس، تلاش این گالری برای حمایت از هنر منطقه به ثمر نشسته است. قابل ذکر است که آنها از حمایت رسمی سازمانهای قدرتمندی مثل گوگنهایم نیز برخوردارند که به تازگی مقالهای با نام ” اما طوفانی از بهشت میوزد: هنر معاصر خاورمیانه و آفریقای شمالی” منتشر کرده است که به آرتیستهای این گالری مانند عباس اخوان، زینب سدیرا، جوآنا حاجی تامس و خلیل جورٍجی نیز پرداخته است.
یکی دیگر از دلایلی که نام این گالری را سر زبانها انداخته است؛ حضور مستمر و پررنگشان در نمایشگاههای بینالمللی هنری است. آنها امسال نیز در فریزلندن غرفهای خواهند داشت و کارهای اخوان، آلا ابتکار و رعنا بگوم در آن به نمایش در میآید.
در سال ۲۰۰۵، سانی رهبر، کلودیا سلینی و عمر قوباش خط ثالث را که از اولین گالریهای هنر معاصر بود در دوبی بود، تاسیس کردند. این گالری مختص به هنرمندان خاورمیانه است. رهبر در دوبی بزرگ شد و در لندن و نیویورک تحصیل کرد و همیشه از عدم حضور آثار هنرمندان خاورمیانه و آفریقای شمالی در سطح بین المللی تعجب میکرد. ازین رو گالری خط ثالث را تاسیس کرد تا مکان مناسبی برای ارائهی این آثار به وجود آورد.
او بخشی از موفقیت گالری را مدیون تواناییش در پیش بینی رکود اقتصادی بعد از Art boom سال ۲۰۰۷ در دوبی میداند. آنها گالریشان را با برنامهریزی سفت وسخت و برپایی برنامههای آموزشی برای ترغیب کردن مجموعهداران احتمالی برای سرمایهگذاری در هنر ساختند. رهبر به یاد میاورد که:«زمانی که ما شروع کردیم، مجموعهداران با تجربه زیادی در دوبی نبودند.»
قبلا دلیلی که مجموعهداران هنرمندی را انتخاب میکردند محدود به ملیتشان بود. ایرانیها کار ایرانیها را میخریدند و عربها کار عربها را. حالا پس از گذشت ده سال رهبر میگوید که سلیقهی مشتریها تنوع یافته وعلاوه بر کشورهای دیگر خاورمیانه، شامل هنرمندان غربی هم شده است. مدی که با سرمایهگذاریهای کلان در موسسات فرهنگی امارات(به ویژه گوگنهایم ابوظبی) همگام شده است.
ولی با وجود اینکه گالری برای مجموعه داران غربی هم شناخته شده است -گالری از سال ۲۰۰۸ در نمایشگاههای بینالمللی ممتازی نظیر فریز لندن شرکت میکند- فروشش در غرب هنوز پایین میباشد.
رهبر میگوید:«ناراحت کننده است اما سالها طول کشید تا اعتبار خود را در غرب ثابت کنیم.» حالا به گفتهی او خط ثالث در جایگاه جدیدش بیشتر از پیش رشد کرده است و در فضای هنر جهانی چیزی جز آثار با کیفیت و اریجینال ارائه نمیکند.
نوشتهی آندرو ام.گلداشتاین
کورادو فولینیا، بعد از اینکه دید درشهرش ناپل چندین موزه و دو گالری بینالمللی بزرگ (Lia Rumma و Alfonso Artiaco) وجود دارد اما فضایی تجربی وجود ندارد تصمیم گرفت که خودش دست به کار شود.
از این رو در سال ۲۰۱۱ کلبهای چوبی در باغش درست کرد و نامش را گذاشت the Museo Apparente. این مکان علاوه بر فضایی تجربی، تبدیل به مکانی برای میزبانی هنرمندان خارجی مثل سارا کلدنینگ Sara Clendening و گروهی آلمانی-فرانسوی نیز شد. کم کم مردم متوجه این فضا شدند و از آن استقبال کردند و سال گذشته فولینیا تصمیم گرفت که شعبهی دیگری در شهر بزند. فولینیا این فضاها را به پیدا کردن “زبانی جدید” در هنر معاصر اختصاص داده است. او نام گالری را Acappella گذاشت تا بیانگر اعتقادش باشد که صدایی ناب که با همراهی صداهایی دیگر مختل نشده است،”قویترین خصیصه هنرمند” میباشد.
هنرمندانی که انتخاب میکند معمولا از ایتالیا، برلین و لس آنجلس هستند. جاهایی که او بیشترین زمان را در آنها گذرانده. از آثاری که او برای نمایش در غرفهاش آورده بود میتوان به مجموعهای از آثار کلندنینگ Clendening به همراه بومی بزرگ از کاترینا فنگلرKatharina Fengler و چندین نقاشی جذاب از اولیور رفرتی Oliver Rafferty اشاره کرد. با اینکه ناپل از معروفترین شهرهای هنری دنیا نیست، اما برای این هنرمندان جذابیت خاصی دارد. او در ادامه میگوید:« این شهردر هنر به شهرت برلین و میلان نمیرسد، اما نور بسیار خوبی دارد. قرنهاست که هنرمندان از سرتاسر اروپا به ناپل میآیند تا از این نور استفاده کنند. برای همین این شهر تاریخچهای نیز دارد.»
پرونده دلالان دنیای هنر معاصر | بخش چهارم
چگونه یک تابوی دنیای هنری، گالری آلبرتز بندا را به وجود آورد؟!
نوشتهی آلکساندرا پیرز
در پاییز ۲۰۱۵ گالری آلبرتز بندا Albertz Benda ، واقع در چلسی، و بر پایهی یک تعصب دنیای هنری شکل گرفت. ثورستن آلبرتز Thorsten Albertzدر این باره توضیح میدهد که شریکش فریدمن بندا Friedman Benda ، صاحب گالری مارک بندا که سابقهای طولانی و تحسین بر انگیز داشت، علاوه بر آثار هنرمندان، آثار طراحان را هم به نمایش میگذاشت. ولی دنیای هنر دید خوبی به این قضیه نداشت.
آلبرتز میگوید:«بعضیها به ما میگفتند”اما شما اسباب اثاثیهی خانه به نمایش میگذارید!”»(نمایشگاههای گالری آثار نوابغی نظیر اتوره سوتساس Ettore Sottsassو وندل کسلWendell Castle را به نمایش گذاشته بود.) آنها حتی برای شرکت در نمایشگاههای بین المللی هنر نیز با مشکل روبهرو میشدند. به همین علت گالری در سپتامبر سال گذشته شعبه دیگری زد. فریدمن بندا در خیابان بیست و ششم، آثار طراحانی مثل برادران کمپانا Campana brothers و مارسل واندرز Marcel Wanders را به نمایش میگذارد و آلبرتز بندا در شعبهی دیگر با هنرمندانی مثل آگاتا اسنو Agathe Snow، بیل بکلی Bill Beckleyو جن ریJen Ray کار میکند. با این اقدام جسورانه، آنها به تازگی در نادای نیویورک شرکت کردند.
همین حالا در گالری خیابان بیست و ششم اینستالیشنی از ستاره هنر ژاپن، موتوهیکو اودانی Motahiko Odani برپا است. دلیل این انتخاب به شغل قبلی آلبرتز برمیگردد. وی یک موسسه گوته در توکیو اداره میکرد و به شغلش علاقهی زیادی داشت.(اودانی در سال ۲۰۰۳ نماینده ژاپن در دوسالانهی ونیز بود و در سال ۲۰۱۰ رتروسپکتیوی در موزهی موری آرت داشت و در آسیا معروف است.) اما به دلیل مشکلات تفاوت زبانها و زندگی در توکیو به سرعت به آمریکا بازگشت. او که در اصل مقیم آلمان است، تجربهی ادارهی چندین گالری در چلسی را داشته است. در میان آنها میتوان گالری کرهای آریو را نام برد که وی در زمان رکود اقتصادی آنجا را اداره میکرد. با وجود سختی این تجربه، آلبرتز متوجه میزان علاقهاش به این حرفه شد.
درسی که او از روزهای رکود گرفت چه بود؟ «که فقط به دنبال هنرمندان نسل جدید نباشم. بلکه به دنبال هنرمندهایی باشم که سالهاست در دنیای هنر فعالند اما به دلیل نداشتن دلال مناسب یا غیر اجتماعی بودن به موفقیتی که لیاقتش را دارند، نرسیدند.»
این توضیحات درمورد نمایشگاه اد موزز Ed Moses در پاییز امسال صدق میکند. نقاش آبستره و معلم پیشگام لس آنجلسی، امسال ۹۰ ساله شد. او در سال ۱۹۵۷ نمایشگاه مشترکی با اد روشا Ed Ruscha داشت. وی یکی از هنرمندان پیرتری است که ممکن است توجه بازار هنر را از دست داده باشد اما احترام و جایگاهش را نه. به عنوان مثال ۱۹ اثر از او در مجموعهی نشنال گالری و بیش از ده اثر در موما دارد و امسال فعالیتش را با این گالری آغاز کرد.
دنیل ویکلهاوس صاحب سوشیت برلین Société Berlin هنری که از مردم ساخته شده باشد را تشویق میکند!
نوشتهی آلکسندرا پیرز
«از اینا خوردید؟» دنیل ویکلهاوس با یونیفورم سرتا پا خاکستریش، با بطریهای پلاستیکی ماتی مملو از مایعی سفید و مشکوک در غرفهی فریز نیویورکشان این طرف و آن طرف میرفت و به بازدیدکنندگان تعارف میکرد و کارکنان غرفه از خواص این مایع سفید میگفتند. انگار فیلم پرتقال کوکی با تبلیغ کوکاکولا ادغام شده است.
این مایع نمونهای از مایع آزمایشگاهی سویلنت بود. مایعی که جایگزین یک وعده غذایی کامل میباشد.(که در میان برنامه نویسان ساکن دره سیلیکان که میخواهند محصولی را به سرعت تمام کنند، محبوب است.) این کار بخشی از چیدمان جدید شان رسپت Sean Raspt، هنرمند پر سابقهی این گالری بود. در این نمایشگاه که هنر مربوط به تکنولوژی و محیط زیست غایب بود، این اثر سر و صدای زیادی کرد.
امروزه سویلنت ارتباط غیر قابل انکاری با تکنولوژی پیدا کرده است. سرمایه اولیش از جمع کردن کمکهای مردمی در سایت Tilt تشکیل شده بود و حالا با سرمایهای ۲۰ میلیون دلاری از آندرسون هاروویتز، پشتیان معروف فیسبوک و Uber، ساپرت میشود. در دورهای که گالریها با استفاده از زرق و برقهای دنیای تکنولوژی به دنبال مخاطبهای بیشتری هستند، ویکلهاوس میگوید که:« من اهمیتی نمیدهم چه چیزی “باحال” به حساب میآید. من فقط از آرتیست خواستم که ایدهای برای این نمایشگاه ارائه کند. او نیز چون صبحها به عنوان طراح مزهی سویلنت کار میکند، این ایده را پیشنهاد داد.»
چنین آثار نامتعارفی دلیل تاسیس این گالری بودند. ویکلهاوس به همراه هانس بولو Hans Bülowدر سال ۲۰۱۰ این گالری را تاسیس کرد تا هنرمندان جوان و نوآوری که اکثرشان ساکن آمریکا و در مدیاهای معاصر پیشتاز بودد را به نمایش درآورند. مثلا در سال ۲۰۱۳ گالری رمانی از رسپت چاپ کرد که حماسهای بود در مورد برنامهریزی کامپیوتر و فروشهای آنلاین.
ویکلهاوس در مورد معنی اسمشان Société توضیح میدهد:« ما به دنبال نامی بودیم که بتواند تبدیل به یک برند شود و معنی خاصی هم ندهد.» این نام فضای مفهومی کاملا مناسبی برای آن بطریهای مات مملو از مایع سویلنت به وجود آورده است. که با استقبال مجموعهدارانی که از سرتاسر جهان آمده بودند روبهرو شد و صفت “فوقالعاده” برای توصیف آن به کار رفت. البته به جرات میتوان گفت این توصیف اصلا در مورد طعم این مایع صدق نمیکند!
پرونده دلالان دنیای هنر معاصر | بخش پنجم
کراپا-توسکانی زایندلر برلینی گالریش را به مکانی برای نظریهپردازی تبدیل کرده است.
نوشتهی اندرو ام.گلدشتاین
آمادئو کراپا-توسکانی Amadeo Kraupa-Tuskany ، صاحب یکی از پیشروترین گالریهای جوان برلین، پیش زمینهای غیر قابل انتظار دارد. در حالی که همکارانش پلههای کارآموزی را تک به تک بالا میرفتند، او مشغول گرفتن دکترایش در رشتهی اقتصاد رفتاری و مطالعه بر روی تزش بود. البته او از قبل آثار هنری میخریده و همچنین همسرش، نادین زایدلر Nadine Zeidler برای جاسلین ولف Jocelyn Wolffدلال هنری در پاریس کار میکرد. او کم کم به این نتیجه رسید که انتخاب هنر در مقابل پرداختن به امور و مقررات شرکتها مسیر جامعتری پیش رویش میگذارد.
برای آشنایی با فضای هنر، او در گالری جان مت Jan Mot بروکسل مشغول به کار شد. کمی نگذشته بود که او و همسرش، که حالا به عنوان یک کیوریتور در موزه معاصر ناتینگهام Nottingham Contemporary کار میکرد، تصمیم گرفتند گالری خودشان را در برلین تاسیس کنند. او و زایدلر برای گالری برنامهای نظری بر پایهی آرای برونو لاتور Bruno Latour (فیلسوف، جامعهشناس و انسانشناس)، نظریه آنیمیسم یا روحباوری انسلم فرنکAnselm Franke و متونی در باب دوگانگی و پیوندزنی و آنتی مدرن تنظیم کردند. آنها به ویژه علاقهی زیادی به ایدهی سایکدلیا (موسیقی و هنری که از تجربهی روانگردانها تولید شده است) دارند. اصطلاحی که کراچا-توسکانی برای اشاره به پروسهی فکریای استفاده میکند که از مسیر مستقیم منحرف میشود.
کراپا-توسکانی میگوید:«تمام این ایدهها برای ما اهمیت زیادی پیدا کردند. ما این برنامه را بر اساس سوالهایمان ساختیم، نه جوابها. با خواندن نتوانستیم جواب این سوالها را بیابیم؛ازین رو به هنر رو آوردیم. تصور ما این است که گالری میتواند مکان مناسبی برای بحث و گفتگو در زمینهی این پرسشها باشد.»
آنها برای راه اندازی گالری به آتلیهی هنرمندان مختلف سر میزدند تا هنرمندانی را بیابند که آثارشان با ایدههای اولیه گالری همخوانی داشته باشد. آنها با گروهی به نام AIDS-3D آشنا شدند که کارشان بررسی ابرپیوندهای شبکهی ارتباطی در فضای مجازی بود. آنها از دنیل کلر Daniel Keller (از اعضای گروه) دعوت به همکاری کردند. سپس با اسلاوز و تاتارز Slavs and Tatars آشنا شدند. کراپا-توسکانی میگوید:«به قدری مفاهیم ذهنی زیاد بود که ما شگفت زده شدیم.»
علاوه بر این، آنها به آثار محرک استو یوهانسون Sture Johannesson، هنرمند هشتاد سالهی سوئدی نیزعلاقهمند شدند. یوهانسون با پوسترهای تبلیغاتی/سیاسی پادفرهنگهای دههی ۶۰ و طراحیهای کامپیوتری اولیهاش تبدیل به سنگ محک این برنامه شده است. کراپا-توسکانی دربارهی این برنامه توضیح میدهد:« ما میخواهیم کنجکاوی بازدیدکنندگان را برانگیزیم. استفاده از چشمی تفنگ است که به ما این امکان را میدهد تا جایی که امکانش هست را ببینیم. ما هم از هنر استفاده میکنیم تا فراتر از مرزهای مرئی را هدف بگیریم.»
کراپا- توسکانی و زایدلر، برای غرفهشان در نادای نیویورک NADA، مجموعه کاری جالبی انتخاب کرده بودند. اثر اصلی غرفه، پسری را با لباس کارگران دریایی نشان میدهد که لبه تخت خوابش نشسته است و اطرافش عکسهای خانوادگی، تقویم لباسهای شنا و تکههایی از دنیایی که پشت سر گذاشته است، پراکنده شدهاند. این کار را کلر با همکاری الا پلوین Ella Plevin ساخته است و یادآور مجسمهی هیپی مردهی پائول تک میباشد که در دنیای معاصر بازسازی شده است.
در غرفه تعدادی از طراحیهای دیجیتال جدید ایوری سینگر Avery Singer به نمایش گذاشته شده بود. علاوه بر آن اثری از اسلاوز و تاتارز (که از جلد کتابراهنمای “چگونه جهاد کنیم” استفاده کرده بود) در غرفه بود که از آثار تامل برانگیز نمایشگاه به حساب میآمد. وزارتخانهی خارجی آلمان این کتاب را در زمان جنگ جهانی دوم، به هدف تربیت زندانیهای عرب برای ایجاد درگیری در کشورشان چاپ کرده بود.
این متن به صورت برعکس بر روی آینهی بلندی چاپ شده بود. کراپا- توسکانی توضیح میدهد که:«هنرمندان این متن را برعکس کردند تا جنبهای رمزآلود به آن ببخشند. امروزه داستان، جهاد شخصی است. درگیری شخص با خودش. ما از شیوهای که اسلاوز و تاتارز از ایدهی پیچیدگی استفاده میکنند خوشمان میآید. این ابتکار ارزشمندی است.»