به بهانه گشایش نگارخانه سپنج در سبزوار و نخستین نمایشگاه آن

به بهانه گشایش نگارخانه سپنج در سبزوار و نخستین نمایشگاه آن

نگارخانه سپنج سبزوار به مدیریت حمیدرضا امیری هنرمند نقاش و عکاس سبزوار، از روز پنجشنبه هفته گذشته با برپایی یک نمایشگاه گروهی از آثار هنرمندان شهر دیرینه های پایدار افتتاح شده است.

به گزارش مجله اینترنتی اسرارنامه، مرتضی کریمی طلب که یکی از هنرمندان جوان سبزواری است  و تعدادی از آثار خود را در اولین نمایشگاه برپا شده در نگارخانه سپنج به نمایش گذاشته است، با نوشتن یادداشت کوتاه اما پرمعنایی به استقبال این رویداد هنری در شهر سبزوار رفته است.

متن یادداشت مرتضی کریمی طلب در ادامه منتشر می شود:

به بهانه گشایش نگارخانه سپنج و نخستین نمایشگاهش
آیا زندگی زیباست؟
آیا ما موجودات زیبایی هستیم؟ آیازندگی ما موجودات انسانی زیبایی معناداری دارد؟ آیا زندگی ما زیباست؟
میزان شکنج و بالش و نوش ما چقدراست؟ و کیست که چنین چیزی را بسنجد؟
ما که پیمان بسته ایم که انسانیت داشته باشیم؟
کو؟ چیست این زیستن؟
کامو گفت: ” مهم ترین پرسش این است که چرا نبایدخودکشی کنیم؟”
و بایزید گفت: ” سبحان ما اعظم شانی”، کیست که برتر از من باشدبه دیگر سخن ” من برتر از خداهستم”.
چه تضاد ژرفی میان این دو بزرگ مرد و شاید چه همانندی ژرفی…!؟ و چه خطر کردنی؟!
به قول بوهر فیزیکدان برجسته: ” نقیض یک گزاره ی درست یک گزاره ی نادرست است ولی نقیض یک حقیقت ژرف، گاه حقیقت ژرف دیگری است…”
کافکا : ” آیا این جهان جهنم سیاره ی دیگری نیست؟”
و فلسفیدن! ” کار فلسفه ناراحت کردن است” ژیل دلوز
ودکارت همچنین در این باره : ” هیچ گاه کسی آرزوی عقل بیشتر نمی کند، همه کس می اندیشند که به اندازه کافی عقل دارند.”
پس فلسفه این امنیت و آرامش را به هم می زند.” من فقط می دانم که نمی دانم” سقراط
اما اناالحق و من حق و خدا هستم حلاج و لیس فی الجبتی غیرالله ابوسعید ابوالخیرکه گفت!” در این پوست چیزی جز خدانیست.”
کجا؟ کدام؟
چه دوست داریم و از چه بیزاریم و دوری می کنیم؟ به راستی چه چیزی را دوست می داریم؟
چه کسی؟ کدام یار؟ و همانا به راستی، این یار، یار که می گویند کیست و اساسن چه کسی است ؟ این یار کیست که این همه هستی می بخشد که دیگر توان بار این هستی و سوزناکی این عشق به هستی را نداریم و فنا درخواست می کنیم. فنا در یار…
چه چیزی میان عشق و مرگ پل می کشد؟ میان هستی و نیستی …
می گویند اهل هنر اهل دل است و اهل دل عاشق و عاشق خواستار یار و محبوب؛ پس هنرمند و عاشق هردو در تکاپوی یار… بنا براین دورازهستی، دورازخویش، گم شده و مدفون در زیبایی محبوب … بیگانه، دیوانه، مجنون، جن زده، دردمند و تمام بودنش ؛  یک حسرت: حسرت بودن.
چرا که یار چیزی نیست جز اینکه عاشق به خود بگوید: من کیستم باز! که چنین معشوقی برگزیده ام.
معشوق باورآوردن به خویش و هستی خویش است. زیبا دیدن و زیبا شناختن خود.
معشوق آوردن خود به جن زدگی انسانی و بی خودی بشری است. معشوق آمدن و برگشتن خود به خویش و بزرگ کسی است که به درک گم شدگی این هستی نائل شده ، آن را می چشد و زندگی می کند. فیلسوف، عالم، دانشمند، هنرمندو… هرکدام گامی در پوشیدن جامه ی هستی و نمایش این گم شدگی هستند. اما آنچه میان هنرمند ودیگران جدایی می افکند این است که هنرمند دقیقن و درست از این گم شدگی و درد و عقده با اشتیاق تمام زهر می مکد و انگبین می دهد. او همه شکنج اش را بدل به یارش می کند و مگر یار زیبا نیست؟ که افلاطون حکیم به ناگهانی در پایان رساله ی هیپیاس می گوید: زیبایی دشوار است .
هنرمند نه تنها از فلسفه و علم پیشی گرفته، بلکه از روی آن می جهد و عقل اش را نادیده می گیرد و طرحی نو از آنچه باید برای ابد باشد می زند و هرچند این طرح نو را فیلسوف و اندیشمند و دانشمند و فناور و تکنیسین نیز می زنند اما این طرح صرفن زیبا نیست ، بل سودمند است و چه بسا که زیان اش بیشتر از سودمندی اش. چنان که در شهر می بینیم.
اما هنرمند به گفت حضرت حافظ : فلک را ! سقف می شکافاند و طرح نو در می اندازد و ما می دانیم چگونه حافظ چند صد سال پیش طرحی نو درانداخت، طرحی که نه تنها نو است ( چرا که نو  دست کم برای ساعتی رهایی و آزادی می دهد) بلکه زیباست و زیبا همان یار، همان هستی گمشده ی ماست و اینکه چقدر امروزه روز واژه ی زیبا بوی ویترین و مارک و بازار می دهد …این از زمانه است نه از زمان و هنرمند فلک یعنی دور زمان را می درد؛ که زمانه فرزند کوچکی از زمان است…
آیا آن نگاه مانکنی که از پشت شیشه به ما می نگرد؛ نگاه دجال نیست.
اینجا بازار نیست و بی خود نیست که این جایگاه را نگار! خانه! نامیده اند…بی گمان پای قلبی بزرگ در میان بوده است که چنین نامی برَآمده …از آنان که از زهر، انگبین می دوشند؛.
مراقب گامهایتان باشید که این جا کجاست…این جا خانه ی اوخواهد بود ، این جا اورا خواهید یافت، اگر خواستار باشید. و نه …اگر آواره و بی خانه باشید. اگر دیوانه باشید و اگر عاشق باشید. و چنان که شاعر سبزواری حسین نمدمالی گفت : چشم ظاهربین خدایا کورباد.
   مرتضی کریمی طلب  ۱ / ۱۱ / ۱۳۹۳
*   *    *
گفتنی است، نام و معرفی مرتضی کریمی طلب هم اکنون در بخش فهرست هنرمندان سبزوار بزرگ که توسط مجله اینترنتی اسرارنامه در حال جمع آوری است، درج شده است و شما گرامیان می توانید برای آشنایی بیشتر با این هنرمند هم اکنون به پیوند زیر مراجعه کنید:
فهرست هنرمندان سبزوار بزرگ

همچنین تعدادی از آثار مرتضی کریمی طلب که در نگارخانه سپنج سبزوار به نمایش گذاشته شده است، هم اکنون در بخش عکس نامه اسرارنامه نیز انتشار یافته و شما گرامیان می توانید برای مشاهده تصاویر این آثار هنری به پیوند زیر مراجعه نمایید:

برای مشاهده تصاویر بیشتر روی اینجا کلیک کنید.

Recent Posts

Leave a Comment

Start typing and press Enter to search

seyedan01gallery-sepang02